رنجنامه یک
زندانی
سیاسی کرد
نامه زیر را
یکی از
زندانیان
سیاسی کرد
برشته تحریر
در آورده و آن
را برای
انتشار در
اختیار هرانا
قرار داده
است.
اینجانب
رضا شریفی
بوکانی متولد 1360
صادره از
بوکان محل
اقامت
تهران،بنده
به مدت
زمان 11 سال
فعالیت سیاسی
که به خاطر
آزادی و
دمکراسی به
عنوان یک
شهروند کرد فعالیت خود
را آغاز کردم. هدف
من برای
دمکراسی در
ایران و
آزادی در کردستان
بوده که در این
راستا بوده من
بدلیل اینکه
با یکی از
احزاب سیاسی
کردستان
ایران بودم و با یکی از
آنها رابطه
سیاسی داشتم.
در
تاریخ 15
اردیبهشت 1389 در
ساعت 4 بعد ظهر
همان روز
حوالی شهرک
غرب که در
یکی از
کافی نت ها
بنام کافی نت
دانشجو در حال
میل زدن بودم
متاسفانه در
محاصره
نیروهای
امنیتی قرار
گرفتم و همان
زمان من را به
بازداشتگاه
سپاه
پاسداران
آوردند
که در
آن لحظه با
چشم بند در
ماشین بودم و
تا رسیدن به
مقصد متوجه
هیچ جایی نشدم
در بازداشتگاه
سپاه زیر فشار
و بازجوییهای
زیادی بودم و
برای اثبات
کردن مدارک و
اسناد
علیه
من زیر شکنجه
های جسمی قرار
دادند.
من
حدود 25 روز در
این
بازداشتگاه
در سلول
انفرادی بودم و
بعد از این 25
روز ماندگاری
در انفرادی من
را به دادگاه
بردند که
متاسفانه چشم
بسته و با دست
بند و پابند
که هیچ جا را
ندیدم و روی
صندلی عقب
ماشین من را
دراز کرده
بودند که
متوجه
هیچ
جایی نشدم که
آیا جایی را
ببینم و حتی دادگاه
را ببینم که
چه دادگاهی
است که
دم
دمای ظهر بود
من را به آنجا
بردند که خیلی
سکوت بود که
جلوی قاضی
نشستم
متاسفانه
چشم
بند داشتم و
قاضی من را به
جاسوسی علیه
نظام برای اولین
بار متهم کرد
و چند تا
سئوال
از من کرد که
من حاضر به
پاسخ دادن به
سئوال ایشان
نشدم .چون
سئوالی که
ایشان
از
من کرد
متاسفانه
جایی برای
جواب نداشتم و
قرار بازداشت
من را 90 روز یا
سه ماه
اعلام
کرد که
متاسفانه نمی
دانم دادگاه
من آیا نظامی
بوده؟ آیا
اتقلاب بوده؟
و آیا جایی
دیگر ؟ چون به
هیچ عنوان
حرفی نزدند و
پیش کسی
نگفتند حتی
خانواده خودم
که چه دادگاهی
است .قاضی
گفتش اینقدر
ایشون را زیر
فشار قرار بگذارید
تا به حرف
بیایید.
بعد
از آمدن من از
دادگاه من را
به یک بازداشتگاهی
بردند اینقدر
میدونم که در نواحی کوهی
بود و به هیچ
عنوان برایم
آشنا نبود که
من 5 روز آنجا
زیر بازجویی
همان جا
قرار گرفتم از
طرف مسئولین
اطلاعات سپاه
پاسداران که
در آنجا این 5
روز فقط زیر شکنجه
بودم و با لگد
و مشت کمربند
من را می زدند
و همین طور
احساس می کنم
کمتر از 24 ساعت
بود آویزان
شده بودم که
از من اعتراف
بگیرند.
بعد
از این 5 روز
چشم بسته و با
دست بند و پا
بند طبق معمول
که در روی
صندلی
عقب
ماشین که یک
ماشین زانتیا
بود ما را
دراز کشیده
بودم ،چشم باز
کردن در زندان اوین
ساختمان 209
هستم که بنده
را 100 روز در
سلول انفرادی
نگه داشتند و
به مدت 27
جلسه
بازجویی شدم
متاسفانه
مسئولین
وزارت اطلاعات
و سپاه علیه
من پرونده
سازی زیادی
کردند و به
حریم شخصی
ایمیل من دست
پیدا کردند که
ایمیل من یک
ایمیل شخصی
است ولی
متاسفانه
حاضر به انجام
این کار نبودم
که ایمیل خودم
را بدهم ولی
زیر شکنجه های بسیار
سختی قرار
گرفتم و شوک
الکتریکی
برای چنین
مواردی اعتراف
گرفتند از من
که من فقط
بتوانم پاس
ورد ایمیلم را
از من بکشند
بیرون که
شکنجه های
سختی را روی
من بکار
بردند.
اکثر شکنجه
هایی که انجام
میشه در اوین
سازمان 209
شبانه از ساعت
02:00 شب الی 04:00
صبح می باشد . من
که چشم بسته
بودم ،دستم
بسته بود هر
کسی می آمد هر
جوری که دلش
میخواست
اذیتم می کرد
با چفیه دم
پایی لگد به
پشتم و روی
قفسه سینه ام
و با کابل به
پاهم شکنجۀ
زیادی کردند
چون من حاضر به
حرف زدن نبودم.
نزدیگ
10 الی 15 روز گذشت
که من را
دوباره به
دادگاه بردند
به همان شیوه
و رفتار
غیر قانونی
دوباره قاضی
جاسوسی علیه نظام
با یکی از
احزاب سیاسی
کرد و جاسوسی برای
آمریکا چون
قبل علیه من
پرونده سازی
دورغین کردند.
دوباره من را
به همان جایی خودم یعنی 209
برگرداندن و
بازجویها
شروع شد چون
چهار بار از
اول بازجویی
شدم که
آیا
حرفهایم یکی
است یا نه
گفتند شما
اطلاعات و
اسناد محرمانه
ایران را در
اختیار
یکی از
احزاب کرد و
به امریکا
داده اید. که
فعالیت من
ربطی به سرویس
اطلاعاتی
امریکا
نداشته خدمت
من برای یک
کشور دمکراتیک
و فدرالیسم و
یک کردستان
آزادی بوده ،چون
هدف من آرمانم
بود که به دمکراسی
به تمام معنا
باور داشتم
ولی متاسفانه
با اینکه
مدت زمان حدود
4 ماه در زیر
شکنجه های
ناباوری و غیر
قانونی آنها
بودم باز هم علیه من
اقدام به هر
کاری کردند که
بتوانند به
راحتی من را
محکوم کنند و
من را به
اشد
مجازات
محاکمه کردند
و سه بار
تفهیم اتهام
شدم که به
جاسوسی علیه
نظام ،ارتباط با امریکا
و آخرین بار
محارب که به
اشد مجازات
این کار را
انجام بدهند.
خانواده
من از من هیچ
اطلاعی نداشت
که آیا پسرشان
زنده است یا
مرده ؟حق تلفن نداشتم
،حق ملاقات که
بتوانم تنها
با مادرم صحبت
کنم ولی آنها
قبول نمی
کردند حق
این
را نداشتم که
جرمم را به
کسی بگوییم.همان
نگهبانی که
برای دادن غذا
و یا من را
به
سرویس
بهداشتی می
بردند در 209 می
بایست می گفتم
جرم من مالی
است که سه تا
در آنجا
از نگهبانهای
همان 209 من را می
شناختند باز
هم در این راه
دچار تهدید شدم.
روز
آخر بود که از
اطلاعات سپاه
و مسئولین
اداره ضد
جاسوسی وزارت
اطلاعات
آمدند
که از
من مصاحبه
تلویزیونی
بگیرند و
مقداری اذیتم
کردند و می
گفتند باید
اینکار را
انجام
بدهم ولی من
با همۀ
افتخاراتم
این را رد
کردم بخاطر به
همچین عملکرد
غیر انسانی
و همچین خیانت
بزرگ علیه
ملتم نشدم با
دروغهای
نوشته که
خودشان ارائه
داده بودند
از من تقاضا
شد که من این
را به محضر
دادگاه به
نمایش برسانم 3
بار تا به حال از من
تقاضا شده من
رد کردم که من
را دوباره به بازداشتگاه
سپاه آوردند و
از آنجا
من
را به زندان
گوهردشت بند 2
انتقال دادند.
که اصلا
شخصیتم ،حقوقم
،انسانیتم به عنوان یک
فعال سیاسی
کرد رعایت نمی
شود و به هیچ
وجه به وضعیتم
و پروندم
رسیدگی نمی شود. چون
تهدید شدم که
اگر جرمم را
بگوییم بیشتر
اذیت می شوم و
بیشتر تحت
فشار قرار
بگیرم
تا بیشتر
اذیتم کنند حق
گفتن جرم را
باز هم ندارم
حتی پیش
مسئولین خود اندرزگاه (بند)
از پاسداربند
تا رئیس
اندرزگاه و
حفاظت و مسئولین
بازرسی که از
ما سئوال
کردند من مالی
هستم یا مشروب .
در
هر صورت این
وضعیت من بود
که امیدوارم به وضعیتم
از جانب
سازمان حقوق
بشر رسیدگی شود.
زندانی
سیاسی رضا
شریفی
بوکانی
شهریور
1389